درد و دل هایم با آرتینم که تنهایم گذاشت
پسر نازنینم کجا رفتی ؟ نگفتی مامان چقدر دلتنگت میشه ؟ نگفتی مریم بیتو چیکار کنه ؟ امروز 4 روزه که دیگه توی شکمم نیستی ؟ هر جای خونه نگاه میکنم یاد خاطرات با تو بودن میفتم یاد روزایی که باهات حرف میزدم صبحا وقتی از خواب پا میشدم اول رو شکمم دست میزاشتم که صدای قلبتو بشنوم . بهت میگفتم صبح به خیر شادمانی الهی برام بمانی ولی حیف...... افسوس و صد افسوس ............. پسرم چه قدر بابایی دوستت داشت وقتی صبح میخواست بره سر کار باید اول من و بعد شکمم رو ببوسه . هر روز میگفت یه مید زندگی کم داشتم که خدا بهم داد چرا رفتی ؟؟؟ چرا ؟؟؟ صبح وقتی خواب بودم ساعت 9 صبح زنگ میزد و بیدارم میکرد و میگفت خانومی پاشو بچه ام گشنه اشه . میگفتم تو از کجا میدونی خ...
نویسنده :
مامان مریم و بابا علی
13:29