فامیلهای نی نی گل
نی نی ناز مامان خیلی از فامیلها سراغتو میگیرن و در مورد اومدنت توی شکم مامان از مامان سوال میکنن البته نمیدونن که من و بابایی تصمیم گرفتیم که تو بیای ولی همه عمه هات و مامان بزرگ ها خیلی بی تابی میکنن واسه اومدنت راستی نی نی نازم شاید تو یه فرقی که با بقیه نی نی ها داری اینه که 3 تا مادر بزرگ داری که یکیشون مامان مامانیه و 2 تاشون مامانای بابایی ( آخه بابای بابایی دو تا زن داره ) دوست دارم به مامان مامانی بگی مامان مینا و به مامان اصلی بابایی بگی مادر بزرگ و به اون یکی مامان بابایی بگی مادر البته مادر هیج دست کمی از مادر بزرگ نداره و مثل مادر بزرگ مهربونه و خیلی من و بابایی رو دوست داره خداروشکر سه تا مادر بزرگ داری که هرسه تاشون فرشته های آسمانی هستن ان شالله خدا حفطشون کنه .
نی نی گل من دو تا خاله داره به نامهای خاله معصومه و خاله مرضیه که خاله معصومه ازدواج کرده و یه دختر خوشکل وناز داره به نام مبینا و اسم شوهر خاله هم مهدی که میشه عمو مهدی ویه دایی داره به نام مجتبی که نفس مامان مریم و امید زندگی مامانیه و امیدوارم تو هم دایی رو همینقدر که مامانی دوست داره دوست داشته باشی و دایی جون دو سال ازدواج کرده که اسم زن خوشکل و نازشم زندایی هدیه و اسم بزرگ خونواده مامانی یعنی بابا بزرگ نی نی بابا ابراهیم . البته چون مبینا عادت داره بابا و مامان مامانی رو بابا ابراهیم و مامان مینا صدا کنه و همیشه نوه اول روی اسم گذاری اولویت داره پس تو هم اونا رو به همین نامها صدا کن
حالا میخوام واست از خونواده بابایی بگم البته خواهر و برادرای بابایی زیادن ولی از دو تا مادرن حالا من همه رو با هم میگم چون همشونم با هم صمیمی اند و دوست ندارن جدایی بینشون باشه پس ما هم اونا رو از هم تفکیک نمیکنیم :
عموهای تو : عمو شیده و عمو حمزه و عمو علی ( چون همنام بابای شماست بهش میگن خانعلی ) و عمو سعید ؛ که هنوز عمو سعید و عمو حمزه مجردن ولی عمو علی دو تا پسر داره به نام هادی و مهدی و عمو شیده یه دختر داره به نام فاطیما
عمه های نی نی : عمه بهجت و عمه صولت و عمه زهرا و عمه عظیمه و عمه حلیمه و عمه زینب و عمه نسرین و عمه حمیده و عمه زهره و عمه رقیه که جمعا 10 تا عمه داری همه ازدواج کردن به جز عمه زهره و عمه رقیه هم تازه عقد کرده
درسته تعدادشون زیاده ولی همه مهربونن و بزرگ همشون بابای بابایی که دوست دارم بهش بگی پدر جون .
بیشتر از همه مادر بزرگ و عمه حمیده واسه اومدنت بی تابی میکنن و عمه حمیده ازم قول گرفته که خبر اومدنتو اول به اون بدم .