فسقلی عشق مامان و بابا

زیباترین لحظه دیدار

1391/3/14 0:45
388 بازدید
اشتراک گذاری

توی هفته گذشته به خاطر استراحت مطلق بودن من چند روزی رو توی خونه باهم خوردیم و خوابیدیم ، شاید این اولین تعطیلی طولانی من بود که توی خونه میگذشت ( چون قبلا تا یه تعطیلی کوچیک پیدا میکردیم با بابایی میرفتیم مسافرت ). خلاصه قرار بود تا آخر هفته در کنار هم توی خونه باشیم ولی دیگه مشکل مامان حل شد و روز سه شنبه و چهارشنبه به همراه هم رفتیم سرکار و چون پنج شنبه تعطیل بود و همچنین ییکشنبه و دوشنبه هفته بعد شرکت شنبه رو هم تعطیل کرد و باز هم قرار شد با هم توی خونه بخور و بخواب راه بندازیم چشمک

خلاصه توی خونه استراحت کردیم البته اینو بگم یه کوچولو دلم گرفته بود چون هر سال قسمت میشد این تعطیلات خرداد رو میرفتیم مشهد پابوس امام رضا و امسال به خاطر شرایط من قسمت نشد و امیدوارم امام رضا سه نفری بطلبمون و با هم بریم امید زندگی من .

روز شنبه یعنی 13 خرداد نوبت دکتر داشتیم تا برای بررسی قلب تو عزیزم مجددا سونو بشم چون سری قبل خانم دکتر گفتند نی نی شما خیلی کوچیکه و صدای قلبش شنیده نشده ، خلاصه از صبح به کارای روزمره رسیدیم و عصر با بابایی راهی مطب خانم دکتر شدیم رفتیم یکم منتظر شدیم تا نوبت شد و من طبق معمول رفتم پیش خانم خاصی پور و ایشون گفتند بفرمایین آماده بشین . منم رفتم اتاق سونو و آماده شدم که خانم دکتر به همراه یه خانم مسن وارد اتاق شدن و پس از سلام و احوال پرسی خانم دکتر گفتند که این خانم دکتر استادشون هستن و بعد از تعارف واسه سونو کردن خانم دکتر ملکی با گفتن بسم الله سونو رو شروع کرد و همون اول گفتند خدا رو شکر نی نی خوبی داریم که اصلا اذیت نکرد و سریع خودشو نشون داد منم که به مانیتور خیره شده بودم چیزی نمیدیدم ،خانم دکتر اول به استادشون نشون دادند و ایشون گفتند خدا رو شکر همه چیز عالیه بعد خانم دکتر کلی به من نشون داد تا دیدمت عزیزم و بیشتر از روی ضربان قلبت متوجه شدم که خودتی عزیزمم و اشک شوق از چشمام جاری شد و از عصر تا حالا اون صحنه ملکه ذهنم شده عزیزم .

خدا رو شکر واسه اینکه همه چیز خوب بود باز هم خانم دکتر تاکید کرد حالا که همه چیز خوب بوده مراقب نی نی کوچولو نازنین باش و خیلی توی کار کردن احتیاط کن . بعد هم از مطب اومدیم بیرون و طبق معمول جریان رو برای بابا تعریف کردم و کلی خوشحالی کردیم  و بابا علی هم که هر چند خیلی خوشحال بود ولی از قیافش هم معلوم بود دلش میخواست اونجا بود و تو رو میدید . بعد از اونجا رفتیم پارک لاله و یکم تفریح سه نفری و بعد هم رفتیم شام خوردیم و اومدیم خونه و اولین کاری که کردم خوندن نماز شکر بود برای سلامتی تو عزیز دلم دوستت دارم عزیزم .

پ.ن : خاله لیلای عزیز و دوست داشتنی واسه درست کردن این تیکر زیبا ازت تشکر میکنم و امیدوارم بتونم جبران کنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

عايشه عليفرد(سنندج)
14 خرداد 91 12:31
سلام خواهرخوبم--از الان ازخودت وشوهرتون دعوت ميكنم كه وقتي فرزند دلبندتون به دنيا اومد بياييد شهر سنندج و من ازشماها استقبال ومهمون نوازي مخصوصي انجام بدم--بيصبرانه منتظرم خواهرخوبم


مرسی خانومی لطف دارین
مامان دینا و امیر
14 خرداد 91 14:37
خیلی خوشحالم که خوبید و سرحال...........روزهای خوبی در انتظارت هستند خوب و خوب و با لذت دریابشان.......گورای وجودت!


مرسی عزیزم توکل به خدا محتاج دعاتون هستم
معين
15 خرداد 91 18:07
سلام به داداش خودم علي آقا وسلام به آبجي خوبم از[جزيره قشم] براتون كامنت ميذارم به ياري الله، انشاالله فلفلي شما هم به دنيا قدم خواهد كذاشت وهميشه براتون[خاطره ساز]خوبيها خواهد بود،اكه جيزي لازم داشتيد كه در[قشم]هست بهم دستور بديد كه باافتخار براتون بفرستم[تشكر]


مرسی خیلی لطف دارین شما هم موفق باشین
لیلا
15 خرداد 91 19:36
واااااااای عزیز دلم این چه حرفیه قربونت برم من . وظیفست . کاری نکردم . شکر خدا میکنم که همه چیز خوب خوب بوده و آرزو دارم به سلامتی تا پایانش پیش بری و لحظات خوب و شیرینی رو برای خانواده سه نفریتون آرزو دارم . یه دنیا بس


مرسی خاله لیلا جونم عزیزم لطف داری ان شالله نی نی تو هم زود بیاد و با هم دوست بشیم بوسسسسسسسسسسس
داداشي
16 خرداد 91 3:29
سلام برعزيزدل داداشي//هر روز سر[نماز]براي سلامتي خودت و فلفلي نازت دعا ميكنم[[{ الله يارتون}]]


مرسی خیلی لطف دارین
مهرناز مامان رادین جیگیلی
16 خرداد 91 12:35
وااااااااااااای خدا رو شکر. مریم جون میدونم که اون لحظه چه حس زیبایی داشتی چون من هم اولین لحظه دیدارم با رادین رو وقتی که توی شکمم بود فراموش نمیکنم. خدا رو شکر که نی نی گلی صحیح و سالمه.مواظب خودت و نی نی ما باش. در ضمن سونو گراف مهرناز میگه که نی نی تو پسره. از اونجاییکه سونو گرافی همه بچه های کلوپو درست تشخیص دادم میگم که نی نی تو پسره.حالا می بینی
مرسی عزیزم واقعا حس زیباییه صحنه ای که اصلا از جلو چشمام نمیره فدات شم ان شالله که رادین جون صحیح و سالم باشه .
تا حالا همه گفتن نی نی طلا ما پسره ولی توکل بهخدا ان شالله سالم باشه خودمم همش تو فکر هین بودم ازت نظر بپرسم چون واسه همه درست تشخیص داده بودی .
عايشه عليفرد(سنندج)
16 خرداد 91 13:09
سلام خواهرخوبم ايام به كام/شنيدم ساكن تهران هستي ازت خواهش ميكنم تو اين مدت كه حامله هستي تو اين هواي آلوده تهران زياد بيرون نرو،،قبوله قربون شكل ماهت باشم؟؟؟كاش اينجابودي خودم نوكريت رو ميكردم


مرسی عزیزم خیلی لطف دارین و بزرگوارین ، من شما رو نمیشناسم اگه وبلاگی دارین بهم بدین تا بیشتر باتون آشنا شم
عايشه عليفرد(سنندج)
16 خرداد 91 18:38
تقديم به فلفلي نازماماني ازطرف خاله ازسنندج//خيلي خيلي دوستت دارم//تويي تاج سرم//دردوبلات وغصه هات به سرم/توخوبي،توماهي/فدات بشم الهي،،،


مرسی عزیزم خیلی لطف دارین فدای لطف و محبتتون
عايشه عليفرد(سنندج)
18 خرداد 91 20:41
سلام خواهرخوبم خوبي فداتشم؟ مطالبي كه تواين دوسه روز فرستادم تو قسمت{نظرات}قرار نداديد ميشه دليلش رو بدونم عزيزم؟مرسي مهربونم


سلام عزیزم ، ببخشید من نتونسته بودم به وبلاگم سر بزنم خیلی لطف دارین
عايشه عليفرد(سنندج)
19 خرداد 91 21:12
سلام برمهربونترين خانمي تهران خواهر نديده ولي واقعي خودم خوبي فداتشم انشاالله خودت و آن فرشته نازت حالتون خوب باشه،،فداتشم من{وبسايت}ندارم ولي از ديدن وبسايت شما واقعا لذت ميبرم واستفاده ميكنم بازم تكرارميكنم كاش اينجا بودي كه نوكريت رو ميكردم خواهرخوبم


مرسی خیلی لطف دارین و بزرگوارین ممنونم از اینهمه لطف و محبتتون .
عايشه عليفرد(سنندج)
21 خرداد 91 2:27
سلام و درود برخواهرواقعي خودم سلام برفرشته مهربون خودم خوبي فداتشم/نديده خيلي خيلي خيلي خيلي دوستت دارم و به وجودت افتخار ميكنم خواهرخوبم،خواهرمهربونم/از راه دور صورت مهربونت رو ميبوسم و در انتظار ديدن خودت و فرشته نازت بيصبرانه هستم{خدايا فقط خودت محافظ خواهرم وفرشته نازخواهرم باش}


مرسی عزیزم خیلی خیلی لطف دارین ان شالله خدا حافظ شما باشه
ساناز
22 خرداد 91 14:50
قربون قلب کوچولوی فلفلی بشم، امیدوارم دوران بارداری خیلی خوبی رو در کنار فلفلی آروممون بگذرونی. دوستتون دارم.


مرسی عزیزم خیلی لطف داری خاله جون مهربون همچنین شما دو ران خوبی داشته باشی