اولین دیدار با کوچولوی نازنینم
سلام سلام صد تا سلام به کوچولوی خودم
طبق قرارمون با خانم دکتر من باید 8 خرداد به مطب ایشون میرفتم برای اولین سونو و دیدار با تو امید زندگیم ، ولی فکر کنم تو هم دوست داشتی منو زودتر از نگرانی در بیاری واسه همین روز جمعه یکمی منو اذیت کردی و من مجبور شدم به خانم دکتر زنگ بزنم و ایشون گفتند باید استراحت کنی کامل و حتما فردا بیا ببینمت ما هم جمعه و شنبه رو کامل توی خونه خوابیدیم و نرفتم سر کار و شنبه ساعت 6 عصر نوبت دکتر گرفتم ، بابا علی از سر کار اومد خونه و من آماده شدم به آزمایشگاه هم زنگ زدم گفت جواب آزمایش آماده است با کلی استرس از خونه زدیم بیرون ( البته طبق معمول من استرس داشتم و بابا علی ریلکس )
اول رفتیم جواب آزمایش رو گرفتیم بعد رفتیم مطب دکتر ، توی راه به بابایی میگم من استرس دارم میگه : عزیزم آخه استرس چی بچه ما هدیه حضرت زهرا است و مطمئن باش حضرت زهرا خودش حافظ بچمونه .
خلاصه با دلگرمیهای بابایی رسیدیم مطب و برای اولین بار مطب خلوت بود و سریع من رفتم پیش خانم خاصی پور ( مامایی که پیش دکتر کار میکنه ) جواب آزمایش رو چک کرد و گفت همه چیز خوب هست و برو آماده شو واسه سونو . منم رفتم و با اضطراب تمام و صلوات آماده شدم و طبق معمول خانم دکتر با روی گشاده اومد و بعد از سلام احوالپرسی سونو شروع شد داشتم از استرس سکته میکردم بعد از چند ثانیه گفت خدا رو شکر این ساک حاملگی و چند لحظه سکوت گفت خدای من یه نی نی کوچولو میبینم ولی خیلی خیلی کوچیکه حدود 5 هفته و 5 روزشه نه 7 هفته و بعد هر چی سعی کرد صدای قلبتو بشنوه نتونست گفت یه صدای خفیفی شنیدم ولی کلا الان زوده واسه شنیدن صدای قلب . خلاصه نبض خودمم گرفت و گفت وای چه استرسی داری قلب تو که بیشتر از این کوچولو میزنه و بعد اومدیم از اتاق سونو بیرون و بابایی با چشمای منتظر پشت در بود که با یک لبخند کوچیک من مطمئن شد خدا رو شکر همه چیز خوب بوده من رفتم اتاق خانم دکتر که فرمودند باید یه هفته استراحت مطلق باشی تا حالت بهتر بشه و شنبه هفته آینده بیا واسه سونو مجدد و کنترل جنین ولی من چیزی که جای نگرانی باشه ندیدم و خدا رو شکر همه چیز تا حالا خوبه وان شالله با مراقب از خودت این دوران رو به سلامتی طی میکنی . اومدیم توی راه واسه بابایی تعریف کردم و اونم خوشحال شد و خدا رو شکر کرد .
الانم توی خونه هستم و همش با هم میخوابیم کار هم تعطیل ، خوب مامان رو خونه نشین کردیا ، یه بار دیگه اینکار رو بکنی با توجه به شرکتی که مامان توش کار میکنه اخراجی روی شاخشه ، ولی فدای یه تار موت عزیزم ، بهتر اگه اخراج شم حداقل با هم حال میکنیم و من دیگه اونجا اینقدر حرص نمیخورم که تو گلم اذیت بشی ، فقط خیلی خیلی واسه مامان دعا کن عزیزم
بابا علی باز هم به خاطر مهربونی و محبتت ازت تشکر میکنم ، این روزا بابا علی به خاطر استراحت مطلق بودن مامان و تنهایی من از سرکار که میاد همش توی آشپزخونه مشغول غذا درست کردن و رسیدگی به امور خونه است بابا علی دوستت داریممممممممممم
خدایا واسه همه نعمتهایی که بهم دادی شکر ، به خاطر وجود علی عزیزم ، فلفلی نازنینم
خدایا هیچوقت تنهام نذار و کمکم کن این دوران با سلامتی واسه نی نی عزیزم طی بشه ، و هفته دیگه میرم سونو نی نی ام به سلامتی دیده بشه و مشکلی نداشته باشه .
پ . ن : یه خبر خوب اینه که دیروز نتیجه کارشناسی ارشد اومد و بابا علی مجاز به انتخاب رشته شد هر چند که هیچی درس نخونده بود ولی استعداد بالای بابایی دیگه و یه خبر ناراحت کننده هم اینکه خاله مرضیه عزیز که خدایی با تمام وجود درس خوند مجاز به انتخاب رشته نشد و ما کلی ناراحتش شدیم و حتی بابا علی میگفت به خدا اگه میشد رتبه ام رو بهش میدادم تا بتونه انتخاب رشته کنه و از ناراحتی در بیاد . ولی خاله جون ناراحت نباش ان شالله سال دیگه قسمتت میشه میای تهران پیش خودمون .