تقدیم به علی عزیزم
سلام
امروز میخواهم از تو بنویسم ، از تو که 6 سال است تمام زندگیم شدی ، از تو که با تمام وجود دوستت دارم .
باز امروز به من آموختی که کم طاقتی و کم حوصلگی صفات خوبی نیست هر چند که من 6 سال است در تو صبر و تحمل را میبینم ولی حیف که هنوز یاد نگرفتم .
چند روز پیش در آگهی روزنامه خواندم کنسرت سیمین غانم پنج شنبه 21 اردیبهشت در تالار وحدت ، یه دفعه گفتم وای خیلی دوست دارم برم کنسرت سیمین غانم که البته هیچ عکس العملی از تو ندیدم . خوب زمان به روال عادی خود گذشت داداش مجتبی چند روز پیش اومد خونه ما و دیشب هم آبجی مرضیه رسید . امروز صبح وقتی میخواستم بیام سر کار و داشتم کیفم رو مرتب میکردم دو تا بلیط توی کیفم دیدم اول فکر کردم نکنه اینا بلیط های تئاتر هفته پیش هستش و توی کیفم مونده اومدم پاره کنم که یه دفعه نگاه کردم و دیدم نوشته کنسرت سیمین غانم کلی خوشحال شدم رفتم خواهرم رو بیدار کردم و جریان رو بهش گفتم و اومدم سر کار . بعد زنگ زدم از علی جونم تشکر کنم . بهش گفتم وای علی چقدر مهربونی برای من و خواهرم بلیط گرفتی . علی عزیزم هم گفت ببخشید نمیدونستم خواهرت داره میاد چون بلیط این کنسرت زود تمام میشد و کسی رو نمیشناختم که باهات بیاد با زن دوستم گفتم بری این دو تا بلیط یکیش برای تو هستش و یکی برای اون . و من که میگم بی حوصله و کم طاقتم کلی قاطی کردم که من نمیرم مگه من زن دوست تو رو میشناسم ، اصلا دوست ندارم با کسی که تا حالا ندیدمش برم . هر چی میگفت بابا تو چیکار اون داری خوب اونم بنده خدا به خاطر ما قبول کرده منم گفتم تو واقعا کسی رو نمیشناختی اگه راست میگفتی من رو دوست داری با دوست خودم هماهنگ میکردی و ........... و با عصبانیت گفتم برو بلیط رو پس بده و من جایی نمیرم و گوشی رو قطع کردم .
داشتم توی خودم حرص میخوردم که خدا این شوهر من دوست داره من رو همیشه سورپرایز کنه ولی آخه چرا اینجوری که دیدم دوستم شیرین زنگ زد محل کارم و گفت : سلام ، بلیط منو چیکار کردی ؟ گفتم چی میگی ؟ گفت بلیط کنسرت سیمین غانم گفتم وااااااااااا چی میگی ؟ گفت علی 2 هفته پیش به من زنگ زد گفت مریم دوست داره بره کنسرت باهاش میری منم قبول کردم و بیچاره از دو هفته پیش دنبال بلیط بود و این هفته هم که فهمید خواهرت میاد کلی دنبال بلیط بود ولی متاسفانه پیدا نکرد . خلاصه توی این موقع بود که باز شرمنده شدم شرمنده بزرگواری و صبوری تو و بی حوصلگی و کم طاقتی خودم
باز به علی زنگ زدم با خنده فقط گفت : قربون زن نازم بشم یکم کمتر عصبی شو من به عشق تو همه کاری میکنم . تازه برنامه ریختم فردا خواهرتو ببرم نمایشگاه که توی خونه تنها نباشه بهش گفتم این هدیه روزه زنه که در جوابم گفت : این هدیه روز زن هست ولی از طرف من نیست از طرف فلفلی برای مامان مریم .
علی عزیزم در مورد خوب بودن و مهربون بودن و .................. هر چی بگم کمه فقط میتونم بگم :
خیلی دوستت دارم عزیزم
خدایا به خاطر وجود چنین فرشته پاک و مهربانی هزاران هزار بار شکر