فسقلی عشق مامان و بابا

امسال دی ماه و ....

1391/10/2 1:41
813 بازدید
اشتراک گذاری

همیشه از وقتی بچه بودم عاشق زمستون بودم اونم ماه دی . نمیدونم چرا اینقدر دی رو دوست داشتم به خاطر برف و تعطیلی های مدرسه یا به خاطر اینکه ماه تولدم بودم !!!!

هر چی بزرگتر شدم علاقه ام به دی ماه بیشتر میشد . کلاً دختری نبودم که منتظر سورپرایز دیگران باشم که ببینم واسه تولدم چیکار میکنم برعکس خواهر بزرگترم !!! همیشه از اول دی یاد آوری میکردم که هیچوقت کسی 26 دیماه رو فراموش نکنه !!!! بعد از ازدواج هم همینطور بودم هر چند که بزرگتر و عاقلتر شده بودم ولی بلاخره یه جورایی به علی میفهموندم که مهمترین چیز برام روز تولدمه !!!

امسال وقتی توی فروردین فهمیدم مادر شدم و نی نی نازنینم توی دیماه به دنیا میاد خیلی خیلی خوشحال شدم و واقعا حس کردم چه حکمت زیبایی که با کوچولوی نازنینم توی یه ماه بدنیا اومدیم!!!!!!!!! و جالب تر برام این شد که دکتر تاریخ زایمانم رو 26 دیماه زد یعنی روز تولد خودم !!!!!!!!وای خدای من چه رویای شیرینی ........... خدایاااااااااا خدایااااااااااااااااا باهام چیکار کردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وقتی یادم میاد علی چقدر بهم وعده میداد که امسال تولد هر دوتون رو توی بیمارستان میگیرم . منم باهاش شرط میکردم که باید به من سه تا کادو بدی یکی کادو تولد بچه ام ، یکی تولد خودم از طرف خودت یکی هم از طرف آرتین ..........

خدایا این روزا با تمام وجود آرزو میکردم دی ماه نیاد !!!!!!! دیگه نمیخوام کسی تولدم رو بهم تبریک بگه !!!!!!!!!!! اصلا نمیخوام هیچکس یادش باشه که تو همچین روزی بدنیا اومدم .

متنفرم از دی ، دیگه این ماه سال رو دوست ندارم .............

دیروز به علی گفتم نمیخوام برام امسال تولد بگیری ، اصلا نمیخوام هیچ کاری کنی که سورپرایز بشم و ..... دوست دارم امسال روز تولدم توی تنهایی خودم بشینم و به یاد پسرم با خدای خودم خلوت کنم بگم خدایا امروز قرار بود من درد زایمان رو تحمل کنم نه 4 ماه پیش ...... امروز قرار بود اشک شوق بریزم نه از 4 ماه پیش اشک غم و دوری..........بگم خدایاااااااااااا دلم پسرم رو میخواد ...... بگم نمیتونم وقتی تو خیابون لباس بچه میبینم جلوی اشکم رو بگیرم . خدایاااااااااااااااااااااااا..................

خدایا اشکام رو میبینی !!!!!!!!!!!!!!!!!!

پسرک کوچولوی نازنینم دلتنگتم . این روزا وقتی میشنوم کسی بچه اش به دنیا اومده دلم واست بیشتر تنگ میشه . خودم رو جاش میذارم و میبینم چه حس زیباییه مادر شدن ،دلم میخواست بودی کوچولوی نازنینم ........... بودی تا صدای تو هم مثل دختر کوچولوی همسایه آپارتمان رو پر میکرد و من ...........

خدایا ازت میخوام کمکم کنی . خودم هر کاری میکنم نمیتونم .............................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

نسیم -مامان آرتین
2 دی 91 9:52
مریم نازم بازم ناراحتی رو تو نوشته هات میبینم عزیز دلم ناشکر نباش شاید دوباره دی ماه،ماه خوبی باشه شاید خدا دوباره تو ماه دی نظری بندازه به شما و مریم جونم تو این ماه مامان بشه ودل تنگی نبود پسرتو با شیرینی وجود یک نینی کوچو جشن بگیرید ایشالا و100 درصد امید دارم
مامان کوروش
2 دی 91 10:44
عزیزم چند روزیه وبت رو می خونم خیلی سخته از دست دادن بچه . انشا... یک نی نی دیگه می آد و سرت رو گرم می کنه
زهرا
2 دی 91 15:10
سلام مریم نازم حرفهت رو کاملا میفهمم تولد من آبان ماه بود و 2تا پسر نازم شهریور از دلم پرکشیدن من هم قرار بود تولدشون رو با تولد خودم جشن بگیرم خیلی قصه دارم کاش کاری از دستم برمی آمد ولی متاسفانه.. میدونم که نمیشه غصه نخورد هر چی باشه ما مادریم حتی اگه بچه هامون رو بغل نکرده باشیم نمی دونم چرا خدا ما رو این طوری آزمایش کرده ولی هر چی هست خودش هم میدونه که خیلی سختی کشیدیم و داریم میکشیم مطمئنم میدونه
لیلا
7 دی 91 22:02
مریم جون اگه تو بخوای خدا هم میخواد . من نینی اولم قرار بود خرداد باشه و روز تولد پوریاااااااااا . هزار تا رویا ساختم واسش اما خدا نخواست . من فکر کردم بهترینش رو میخواد بهم بده . اگه یادت باشه دوست داشتم تو اون روز ازمایش + نینی بعدی رو بهش بدم اما بازم نخواست . اما من اون روز رو نگذاشتم خراب بشه و مثل سالهای قبل گذشت و درست ماه بعد نینی اومد. گفتم عید نینیم رو با هفت سینم رو سفرم میزارم . نینی یکماهم . بازم نخواست . اما تسلیم نشدم . اگه اینم بگیره بازم تسلیم نمیشم . چون به خودم قول دادم این واحد درسیم رو با نمره 20 پاس کنم و 100 درصد ارزش خداوندی که همه چیز رو به ما داده از جمله صبر و سلامتی لیاقتش بیش از استاد دانشگاست . پس تلاش کن که جواب زحمتش رو خووووووووووووب بدی که ازت راضی باشه . میدونم خیلییییییییییییی سخته اما باور کن شدنیههههههههههه من انجامش دادم دوست دارم . مواظب خودت باش . پر چونگی کرد م
ترنم
8 دی 91 14:41
مریم عزیزم وقتی نوشته ات رو خوندم دلم خیلی گرفت از خدا میخوام که مهر آرتین عزیز رو از دلت ببره تا اینقدر دلتنگش نشی غصه نخور عزیزم ایشاالا به همین زودی خدا دوباره دلت رو شاد میکنه
مامان اهورا
9 دی 91 12:25
سلام عزيزم. چند وقتيه ميام و وبتونو ميخونم. خيلي حالم گرفته ميشه. تورو خدا اينقدر بي تابي نكن . صبور باش و مقاوم. حتما حكمتي توش بوده. انشالا به زودي زودي دوباره مامان ميشي و همه غماتو فراموش ميكني. برات دعا ميكنم عزيزم
آرام
16 دی 91 22:53
منم مثل تو مامان دی ماهی بودم..ولی چه میشه کرد با سرنوشت...باید راضی باشیم به رضای خدا..امیدوارم هرچه زودتر خدا جای خالیه آرتین رو برات با یه نی نی دیگه پر کنه
خاله نسیم
17 دی 91 10:43
مریم عزیزم ازاین که میبینم من ومهرم اسرارت میدونی خیلی خوشحالم راستی چه خوب شد رفتی عکس همه چی معلوم شد ایشالا همه چی زود زود رو به راه میشه و من زود عروسمو میبینم
الهام
22 دی 91 2:22
مریمی وقتی این دل نوشته هاتو می خونم اشکم میاد. انگار دردتو حس می کنم. انگار که من تو میشم. اونوقت می فهمم چقدر برات سخت بوده. ولی غصه نخور. همون خدایی که یه بار آرتین رو بهت داد و با همون حکمت معروفش که درکش از قدرت ما خارجه بردش باز هم یه کوچولوی نازنین بهت میده و انشاالله اونو تا همیشه برات حفظش می کنه. فقط صبور باش که خودش گفته " انِ الله مع الصابرین" می بوسمت
ساناز
23 دی 91 20:45
سلام مریم عزیزم من که کلا" دلم گرفته هست نوشته تو هم خوندم و بدتر شدم، میدونم هر چی بگم هیچ مرهمی بر دردات نمیشه ولی فقط بهت میگم که ما هم تو غمت شریکیم از خدا میخوام بهت صبر بده دوست نازنینم
لیلا
27 دی 91 15:15
سلام مریم حون.منم چند ماه پیش مثه تو نی نیمو تو 2ماهگی سقط کردم خیلی ناراحت و نگران بودم تا اینکه با صحبتای همسرم اروم شدم..اینا همش حکمت خداست.مطمئن باش بهترین چیزا در انتظارته..منم میخوام این ماه اقدام کنم واسم دعا کن.منم تو دعاهام به یادتم
خاله نسیم
2 بهمن 91 10:32
مریم جونم دل روشنه که همه چی خوبه وروزهای خوش در انتظارتونه
نسیم -مامان آرتین
9 بهمن 91 8:40
سلام خانمی چه خبر چگونه ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منتظرخبر خوشم