درد و دل های مریم با خودش (2)
سلام
سلامی به سرمای این روزهای پایانی زمستان ،امروز بازهم آمدم تا بنویسم و باز هم برای دل خودم
ماهی که گذشت ماهی بود با فراز و نشیب زیاد برای من ، امید مجدد برای آمدن نی نی عزیزم ، اینماه داروهای بسیاری رو استفاده کردم پیش دکتر رفتم و از احتمال زیاد باردار شدنم خوشحالم کرد باز هم دارو استفاده کردم انواع آمپول و قرص و شیافت و .... بعد از گذشت یکماه و داشتن تمامی علائم بارداری که دیگر شک داشتم باز هم توهم است یا واقعیت بلاخره چهارشنبه 26 بهمن رفتم ازمایش خون دادم و منفی شد و بازهم ...........................
نمیدونم شاید ایندفعه کمتر ناراحت شدم و شاید دیگه به این شرایط عادت کردم قرار شده فعلا این دوماه دارویی استفاده نکنم البته خودمم تصمیم گرفتم فعلاً یکی دو ماهی بیخیال بارداری شم و بچسپم به زندگیم ، به خونه تکونی و کار و .... مشغولم هر چی خدا بخواد منم راضیم به رضای خدا. خدایا اینقدر به مهربونی و کرمت مطمئنم و هیچ شکی ندارم که یا هنوز لیاقت مادری رو نداشتم یا شرایط برای اومدن یک نی نی توی زندگیم فراهم نبوده و خدای مهربونم باز هم همه چیز رو به خودت میسپارم که میدونم هر چیزی به صلاحم بوده همیشه برایم رقم زدی .
خدایا یکی از اون بهترین چیزهایی که توی زندگیم قرار دادی وجود علی عزیز و نازنین بود ، علی که اگر در کنارم نبود نمیدونم چطور میتونستم ناراحتیام رو فراموش کنم علی که نه تنها بهترین سنگ صبور توی زندگیم هست بلکه بهترین یار و همدمم هم هست خدایا هزاران بار شکرت میکنم و هیچوقت فراموش نمیکنم زمانی که دختر بودم و آرزوی ازدواج با یه نفر دیگه رو داشتم و هر چی به درگاهت دعا کردم دعامو براورده نکردی و الان بعد ازگذر زمان متوجه شدم که اینقدر بزرگ هستی و علت اینکه دعام رو مستجاب نکردی این بود که یکی بهتر رو میخواستی توی زندگیم بذاری . دوستت دارم خدای مهربونم
- روز جمعه 5 اسفند فهمیدم سحر دوست عزیزم مامان ریحانه کوچولو پدر نازنینشو از دست داده خیلی ناراحت شدم بهش تسلیت میگم و امیدوارم خدا صبر بهش بده که بتونه ماههای آخر بارداریشم به سلامتی به پایان برسونه .