فسقلی عشق مامان و بابا

روزهای مریم بدون آرتین

1391/7/17 11:00
605 بازدید
اشتراک گذاری

دوستای گلم سلام

بعد از رفتن آرتین عزیزم هر روز کارم گریه و زاری بود تا 10 روز بعد از رفتنش خبردادن که پدر هدیه گلم ( زنداداش عزیزم ) بر اثر ایست قلبی از دنیا رفته ( جمعه 17 شهریور ساعت 8 شب ) ، شوک سنگینی بود مرد نازنینی که هر چی از خوبیش بگم کم گفتم کسی که هر چند سه سال بیشتر نمیشناسمش ولی خیلی رفتنش رو دلم سنگینی کرد . علی عزیزم با تمام وجود گریه میکرد و میگفت واقعا خدا گلچینه ، سریع رفت فرودگاه و برای فردا صبح بلیط هواپیما گرفت و رفتیم ماهشهر . برام سخت بود بخوام با هدیه روبرو شم ولی وقتی رسیدم و زنداداشم رو تو اون حال دیدم ،مامانش که بیهوش بود و ..... خیلی سخت و دردناک بود طوری که غم خودم رو فراموش کردم . و از اینکه حسابی گریه کردم و خودم رو خالی کردم حس خوبی داشتم .

علی همون شب به خاطر کارش برگشت و من یک هفته اونجا بودم ، از اینکه میتونم همراهشون باشم حس خوبی داشتم ولی دوری از علی هم برام سخت بود .

بعد از برگشتن از ماهشهر تصمیم گرفتم بچسپم به زندگیم و محکم تر ادامه بدم ، مشغول تمیز کاری خونه و ، کارهای بیمه و ... شدم هر چند یه مشکلی هم برام پیش اومد ولی شکر خدا تمام شد و یه دنیا تجربه برام به جا گذاشت .

11 مهر ازطرف ایران خودرو رفتیم مشهد و تا 14 مشهد بودیم با اینکه هر سال میریم ولی اینبار مشهد برام حال و هوایی دیگه داشت ، خیلی باصفاتر بود . سراسر آرامش حاضر نشدم هیچ جایی برای تفریح یا خرید برم  و همش توی حرم بودم . فقط دوست داشتم نگاه کنم به ضریح به عظمت و وجود امام رضا به زائراش . خیلی خیلی آروم شدم ، اولین بار بود که از مشهد برمیگشتم و توی قطار به خاطر برگشتم گریه کردم دلتنگ شدم ، واسه همه دوستام و آشناهام دعا کردم از ته دل از صممیم قلب امیدوارم برآورده بشه .

توی راه برگشت وقتی دختر خواهر شوهرم زنگ زد و با خوشحالی تمام میگفت زندایی دعات برام براورده شده خوشحال شدم با تمام وجود

هفته آینده هم اگه خدا بخواد باز میرم اهواز هم برای مراسم چهلم پدر هدیه ، هم گرفتن مدرکم از دانشگاه ، هم رفتن به دزفول و دیدن دوستم و برادر شوهرم .

به این نتیجه رسیدم بیکاری هم خوبه ها کلی به کارات میرسی ، هر وقت خواستم بیرون میریم، تفریح و .... گاهی هم درس میخونم (  البته اگه بشه بهش گفت خوندن ) ، موقعی که همسرم میاد همه چیز آماده است و دیگه نمیخواد تازه از ساعت7 شب با بدو بدو کردن به کارات برسی البته اگه یکم پول آدم بیشتر باشه بهتره چشمک

امروز 41 روزه که آرتینم پیشم نیست ، گاهی خیلی زیاد دلتنگش میشم ولی خیلی با قضیه کنار اومدم ، فهمیدم که حکمت خدا بوده و هیچ حرفی نیست .

خدایا چنان کن سر انجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان آدرین
17 مهر 91 11:48
خوشحالم حالت بهتر شده و متاسفم خدا رحمتشان کند
مهرناز
18 مهر 91 0:59
مریم جون خوشحالم که بهتر شدی.
نسیم-مامان آرتین
18 مهر 91 9:23
الهی من قربون اون خندت بشم چه ماه میخندی راستی خوشحالم که 1روز خوب وبه یاد موندی داشتید
نسیم-مامان آرتین
19 مهر 91 9:50
مریم جونم ببخش دیروز کامنت اشتباهی برات فرستادم چی کار کنم از بس میگه رمز اشتباه است آدم یادش میره چی رو کجا کپی پیس میکنه 1:خدا پدر زن داداشتو بیامورزه روحش شاد 2:خوشحالم که با رفتن به مشهد روحیت بهتر شده 3:گلم هر وقت موقع شیر خوردن آرتین به آرتینی بگم به فلانی دعا کن زود زود دعاش براورده میشه نمونش مادر وحاجاقم که خدا واقعا دوباره بهمون هدیشون داد دیشبم گفتم به خاله مریمش دعا کنه ایشالا زود زود به خواستت میرسی برای خاله مریم گل
ترنم
19 مهر 91 20:27
مریم عزیزم خدا رو شکر که تونستی با این قضیه کنار بیای و بهتر بشی انشاالله به زودی دوباره خبر مامان شدنت رو بهمون بدی
لیلی
21 مهر 91 2:44
آفرین مریم جون.کار خوبی میکنی خودتو سرگرم میکنی.........بخدا با تک تک سلول هام درکت میکنم من بعد از پسرکم....ینی سه هفته بعد از پر کشیدنش...مادرم رو از دست دادم. کلا بهمن و اسفند سال 90 رو هزگز فراموش نمیکنم....حال و روز تو رو داشتم شایدم بدتر از تو ولی نمیشه با قدرت و حکمت خدا جنگید فراموش نمیکنی پسرت رو چونکه منم فراموش نکردم و همین الان هم با خوندن وبت دارم اشک میریزم ولی زندگی ادامه داره مریم جون ...بخاطر شوهرت و بچه های اینده ت باید صبوری کنی و تسلیم رضای خدا بشی ...مثل الان که تسلیم هستی خدا بهت صبر بزرگی عطا کنه فرشته هامون پیش خدا جاشون امنه
لیلی
21 مهر 91 2:47
عمو سعيد
21 مهر 91 3:59
سلام به نظر من تولد يه ادم سالم يه چيز معمولي نيست بلكه يه معجزه اس چون غير از بدن سالم يه روح هم داره كه اشرف مخلوقاته و اين يه معجزه اس چيزي كه ماها فراموش كرديم ،ميدونم كه ميدونستي اماشايد خدا بخواد كه قدر سلامتي را بيشتر بدوني و حس كني پس همه چيزو به خودش واگذار و منتظر معجزه كاملتري باش عزيزم،ماهم دعا ميكنيم كه زودتر اين معجزه بزرگ رخ دهد.مواظب خودتون باشين. خوشحالم كه بهترين .دوستتون دارم.باي
سحر
21 مهر 91 23:52
سلام مریم جون. از خوندن این پستت احساس آرامش کردم ، چون خوشحالم از اینکه زندگیت با آرامش در جریانه. برات بهترین آرزوهای دنیا رو دارم...
آرام
22 مهر 91 16:22
عزیزم خوشحالم که بهتری ممنون که بهم سر میزنی اگر اشکالی نداره با هم تبادل لینک کنیم

خوشحال میشم دوستم
نشميل
25 مهر 91 15:52
مريم عزيزم با تمام وجودم دركت ميكنم اميدوارم به ارامش برسي هر چند ميخدونم خيلي سخته
لیلا
29 مهر 91 22:22
خدا رحمتش کنه و صبری عظیم به بازماندگان بده و کمک کنه کمرشون راست شه . چون غم مرگ پدر کمر آدم رو خم میکنه . و اما مظمئنم به زودی زود دوران بارداریمون با هم شروع میشه عزیییییییزم